ازدواج امّکلثوم با عمربن خطاب یا خواستگاری از او مورد اختلاف شدید علمای اسلام و مورّخان قرار گرفته است: برخی «امّکلثوم» را دختر امیرالمؤمنین(ع) ندانسته بلکه ربیه آن حضرت میدانند، عدّهای ازدواج را در حدّ خواستگاری میدانند، دستهای ازدواج را ناکام و بدون عروسی دانستهاند، برخی نیز آن را بامیل و رغبت امام علی(ع) و بعضی دیگر آن را با اکراه و تهدید میدانند.
برخی از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفتهاند: این قضیه از جمله اموری است که دلالت دارد بر این که امام امیرالمؤمنین(ع) از رفتارها و کردارهای خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید میکرده که دخترش را به نکاح او درآورده است. همانگونه که «باقلانی» از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است. اکنون به تفصیل این ماجرا میپردازیم.
روایات قضیه
از جمله اموری که این ماجرا را پیچیده کرده اینکه شیعه و سنّی آن را در مصادر حدیثی خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن را با تفصیل و دقت فراوان نقل میکنند و شیعه امامیه آن را به صورت مجمل یا به عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهای خود نقل کرده است. اینکه به برخی از روایات که در مصادر اهل سنت آمده اشاره میکنیم:
1ـ ابن سعد میگوید: «... عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب را به ازدواج خود درآورد، در حالی که دختری غیربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی که عمر کشته شد و برای او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد.»[1]
2ـ حاکم نیشابوری به سند خود از علی بن حسین نقل میکند: عمر بن خطاب برای خواستگاری امّکلثوم دختر علی(ع) نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی درآورد. علی(ع) فرمود: من او را برای فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشتهام. عمر گفت: باید او را به نکاح من درآوری... آنگاه علی(ع) امّکلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمیگویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج امّکلثوم دختر علی فاطمه. من شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود: هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا(ص) نسب و سبب باشد.»[2]
3ـ بیهقی نیز به سند خود از علی بن الحسین(ع) نقل میکند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع میشود.»[3]
این قضیه را عدهای دیگر، امثال: خطیب بغدادی،[4] ابن عبدالبرّ،[5] ابن اثیر[6] و ابن حجر عسقلانی[7] نقل کردهاند.
بررسی کلّی سندها
1ـ بخاری و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب معروف و مهمّ خود نقل نکردهاند و چه بسیار احادیثی که به همین جهت علمای اهل سنت تضعیف نمودهاند.
2ـ حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتابهای معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.
بررسی سند هر یک از روایات
حاکم نیشابوری در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرک سند آن را منقطع دانسته است؛ همانگونه که بیهقی آن را مرسل میداند. همچنین بیهقی با سندهای دیگری این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است.
ابن سعد نیز حدیث را در الطبقات الکبری به طور مرسل نقل کرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل کرده که در آن «عبدالرحمن بن زید بن اسلم» است که تعداد زیادی از علمای رجال اهل سنت او را تضعیف نمودهاند.[8] همچنین در سند آن «عبدالله بن وهب» وجود دارد که تضعیف شده است.[9]
ابن حجر به سندی دیگر از عطاء خراسانی نقل کرده که ابن عدی و بخاری او را از جمله ضعیفان شمردهاند.[10]
خطیب بغدادی نیز آن را با سندی نقل کرده که در آن احمد بن حسین صوفی، عقبة بن عامر جهنی و ابراهیم بن مهران مروزی وجود دارد که اوّلی تصریح به ضعف او شده، دوّمی را از لشکریان و امیران معاویه ذکر کردهاند و سوّمی نیز مهمل دانسته شده است. در نتیجه میتوان گفت که هیچ یک از روایات، سند معتبری ندارد.
بررسی متون احادیث
با مراجعه به متنهای مختلف احادیث، به برخی از اشکالها اشاره میکنیم:
1ـ تهدید و ارعاب
از برخی روایات استفاده میشود که خواستگاری با تهدید و ارعاب بوده است.
کلینی از امام صادق(ع) در مورد ازدواج امّکلثوم نقل میکند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری درآمد... .»[11]
شیخ مفید(ره) میفرماید: «امیرالمؤمنین(ع) به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روی ضرورت، و ناچاری تن به این امر داد و همانگونه که در جای خود گفتهایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع میکند؛ خداوند متعال میفرماید: (اِلاّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْیِمانِ.)[12]
ابن سعد نقل میکند که علی(ع) در جواب خواستگاری عمر فرمود: او دختری کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ نداری که مرا از این کار منع کنی و من میدانم که چرا او ار به نکاحم درنمیآوری... .[13]
ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل میکند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزی بر اصرار این خواستگاری وادار نکرد، مگر آن که از رسول خدا شنیدم... .[14]
از این حدیث استفاده میشود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد.
از برخی متون تاریخی نیز استفاده میشود خواستگاری به پیشنهاد و تأکید «عمرو بن عاص» بوده است.
شیخ مفید(ره) میفرماید: «ضرورت، هرگاه انسان را به نکاح و دختر دادن به گمراه بکشاند، در صورتی که او اظهار به کلمه اسلام دارد، کراهت برطرف شده و نکاح جایز میشود. این ماجرا از قضیه لوط تعجبانگیزتر نیست. حضرت لوط(ع) به آنان پیشنهاد کرد: هر کدام از دخترانش را میخواهند به نکاح خود درآورند، با آن که آنان کافر و گمراه بودند خداوند از قول او میفرماید: (هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ)؛[15] «اینان دختران من هستند و برای شما پاکترند».[16]
همو در جایی دیگر مینویسد: «بر فرض صحّت اصل قضیه، برای آن دو توجیه هست که هر دو با مذهب شیعه در گمراهی سابقین بر امام علی(ع)، منافاتی ندارد:
الف) نکاح طبق ظاهر اسلام صورت گرفته که عبارت است از: شهادتین، نماز به سمت قبله و اقرار به تمام شریعت. اگرچه افضل آن است با کسی ازدواج شود که به ولایت اعتقاد دارد، نه آن که به ظاهرِ اسلام، گمراهی را اضافه کرده، لکن تا حدّی که او را از اسلام خارج نکند. ولی اگر ضرورت، کسی را مجبور به نکاح با انسان گمراه وادار کند، در صورتی که اظهار به کلمه شهادتین دارد، کراهت از آن برطرف میشود و چیزی که در حال اختیار مکروه بوده، جایز میگردد. امیرالمؤمنین(ع) احتیاج به تألیف قلوب و حفظ خونها داشت؛ از همین رو ملاحظه کرد که اگر بخواهد با این امر مخالفت کند، در دین و دنیای مردم فساد ایجاد خواهد شد، لذا به درخواست او جامه عمل پوشانید.
ب) نکاح و ازدواج با گمراه ـ همانند کسی که منکر امامت بوده و آن را برای کسی میداند که استحقاقش را ندارد ـ حرام است، مگر در صورتی که انسان بر دین و جانش بترسد؛ همانگونه که اظهار کلمه کفر ـ که ضد کلمه ایمان است ـ در همین صورت جایز است و خوردن مردار و گوشت خوک هنگام ضرورت حلال میگردد، اگرچه در صورت اختیار، حرام است. در جای خود به اثبات رسیده که ضرورتها، محذورات و محرمات را مباح میکند؛ همانگونه که حضرت لوط(ع) دخترانش را بر کافران قومش عرضه کرد. همچنین رسول خدا(ص) در زمان جاهلیت، دو نفر از دخترانش را به دو کافر تزویج نمود.»[17]
و نیز میفرماید: «رسول خدا(ص) قبل از بعثت، دو نفر از دخترانش را یکی به نکاح عتبةبن ابی لهب و دیگری را به نکاح ابی العاص بن ربیع درآورد و بعد از بعثت، آنان را از شوهرانشان جدا نمود. عقبه بر کفر از دنیا رفت، ولی ابوالعاص بعد از جدایی اسلام آورده و دوباره به نکاح اول بازگشت... .»[18]
2ـ اضطراب در متن حدیث
احادیث مضطرب است و میدانیم که اضطراب متن از جمله اموری است که حدیث را از حجّیت و اعتبار ساقط میکنند. در برخی از روایات آمده است: امیرالمؤمنین متولّی عقد دخترش شد. دستهای دیگر میگوید: عباس متولّی آن شد. در بعضی آمده است: عقد بعد از تهدید عمر انجام گرفت. عدهای دیگر میگوید: عقد با اختیار و میل و رغبت امام صورت گرفت. در دستهای از روایات آمده است: عمر از او صاحب بچهای شد که نامش را «زید» نهاد. برخی دیگر میگوید: عمر قبل از مباشرت با وی، کشته شد. در دستهای از روایات آمده است: زید بن عمر نسل داشته است. در برخی دیگر آمده است: زید بن عمر نسلی از خود به جای نگذاشت. بعضی میگوید: زید و مادرش، امکلثوم کشته شدند. در دستهای از روایات آمده است: مادر زید پس از مرگ وی زنده بود. در برخی منابع ذکر شده است: عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد. عدهای دیگر مهر او را چهار هزار درهم نوشتهاند و گروهی نیز آن را پانصد درهم نقل کردهاند.
3ـ تناسب نداشتن سنّ عمر با امکلثوم
فقیهان در بحث نکاح، کفو و همانند بودن بین زن و مرد را شرط میدانند، و حال آنکه میدانیم هیچ تناسبی بین این دو از نظر سنّ نبوده، زیرا در برخی از احادیث آمده که علی(ع) به عمر فرمود: او صغیره است... و در بعضی دیگر آمده که حضرت(ع) فرمود: او صبیّه است.[19]
4ـ ام کلثوم دختر ابیبکر
از برخی تواریخ استفاده میشود که ابیبکر دختری به نام «امّکلثوم» داشت که عمر از وی خواستگاری کرد. از همین رو ممکن است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمؤمنین نسبت دادهاند.
ابن قتیبه در «المعارف» میگوید:
«عمر هنگام خواستگاری از امّکلثوم دختر ابیبکر، وی را نزد عایشه برد. عایشه آن را قبول کرد، ولی امکلثوم از عمر کراهت داشت....»[20]
عمری موصلی نیز این قصه را در کتاب الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء[21] و نیز عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء[22] نقل کرده است.
5ـ امکلثوم دختر جرول
برخی از مورخان مادر زید بن عمربن خطاب را امّکلثوم دختر جرول دانستهاند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که آن را به دختر امیرالمؤمنین(ع) نسبت دهند.
طبری میگوید: مادرِ زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، امّکلثوم دختر جرول بوده است که اسلام بین او و عمر جدایی انداخت.»[23]
اغلب مورخان موضوع ازدواج امّکلثوم، دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیّت نقل کردهاند.[24]
6ـ تنافی قضیه با ثوابت شریعت
با مراجعه به برخی از روایات پی میبریم یا عمر بن خطاب به مسائل شریعت بیتوجه بوده یا این که اصل قصّه دروغ است.
خطیب بغدادی نقل میکند: قبل از ازدواج، علی(ع) به امکلثوم دختر فاطمه امر کرد که خود را زینت کند؛ آنگاه نزد عمر فرستاد. عمر هنگامی که او را دید به سویش حرکت کرده و به ساق پایش دست کشید و گفت: به پدرت بگو: راضی هستم. وقتی او (امکلثوم) نزد علی(ع) آمد، حضرت فرمود: عمر چه گفت: عرض کرد: مرا به سوی خود خواند و بوسید و هنگامی که ایستادم ساق پایم را گرفت.
این ماجرا با غیرت امیرالمؤمنین(ع) سازگاری ندارد، زیرا چگونه حضرت دخترش را قبل از ازدواج به دست کسی میسپارد که هیچ حدود شرعی را مراعات نمیکند. از همین رو سبط بن جوزی بعد از آنکه این قصه را از جدّش صاحب کتاب المنتظم نقل میکند، قبیح شمرده و میگوید: «جدّم در کتاب المنتظم ذکر کرده که علی دخترش امّکلثوم را به سوی عمر فرستاد تا او را ببیند، عمر ساقش را بالا زده و با دستش مسّ کرد. آنگاه میگوید: سخن من این است که اگر به جای او (امّکلثوم) زن کنیزی بود، به خدا سوگند! این عمل قبیح بود، زیرا به اجماع مسلمین لمس زن جایز نیست، تا چه رسد به عمر که این عمل از وی صادر شده باشد.»[25]
در برخی از روایات آمده است: «... امّکلثوم با او برخورد شدیدی کرد و فرمود: چگونه این کارها را انجام میدهی؟ اگر امیر و خلیفه مؤمنین نبودی، دماغت را خرد میکردم. آنگاه از منزلش بیرون آمده، نزد پدر رفت و بعد از ذکر جریان عرض کرد: ای پدر مرا نزد پیرمرد پستی فرستادی... .»[26]
این احمتمال نیز هست که عمر در مورد مسائل شهوانی اختیاری از خود نداشته است، لذا از او رسیده که میگفت: «در من از جاهلیت چیزی جز مسئله نکاح باقی نمانده است... .»[27]
7ـ امّکلثوم از غیر زهرا(ع)
اهل سنت اصرار زیادی دارند که عمر از امّکلثوم دختر علی و فاطمه(ع)، خواستگاری کرده است؛ تا اینکه برای او سببی به رسول خدا(ص) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده میشود که حضرت علی(ع) دختری دیگر به نام «امّکلثوم» از غیر حضرت زهرا(ع) داشته است: برخی از مورخان در اینباره میگویند: «علی(ع) دو دختر به نام زینب صغری و امّکلثوم صغری داشته که هر دوی آنها از امّولد بودهاند.»[28]
ابن قتیبه نیز امکلثوم را دختر امام علی(ع) دانسته و میگوید: مادر او امّولد و کنیز بوده است.[29]
طریحی نیز میگوید: «امّکلثوم زینب صغری دختر امیرالمؤمنین(ع) است که با برادرش حسین(ع) در کربلا بود. مشهور بین اصحاب آن است که عمر بن خطاب او را به زور به نکاح خود درآورد. همانگونه که سید مرتضی در رسالهای بر آن اصرار دارد و قول صحیحتر را ـ به جهت روایات مستفیضه ـ همین میداند.»[30]
روایات شیعه
علما و محدثان شیعه این قضیه را با مضامین مختلف و با سندهای صحیح و ضعیف نقل کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1ـ کلینی به سند خود از امام صادق(ع)، درباره ازدواج امّکلثوم نقل میکند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری در آمد...»
2ـ همو به سند خود از امام صادق(ع) نقل میکند: از حصرت سؤال شد: آیا زنی که شوهرش مرده است، در خانه خود عدّه وفات بگیرد یا هر کجا که میخواهد؟ حضرت فرمود: «هرکجا که میخواهد، زیرا علی(ع) بعد از وفات عمر، امّکلثوم را به خانه خود برد.»[31]
3ـ شیخ طوسی(ره) به سند خود از امام باقر(ع) نقل میکند: امّکلثوم دختر علی(ع) و فرزندش زید بن عمر بن خطاب در یک ساعت از دنیا رفتند... .[32]
در توجیه این روایات و روایات دیگر میگوییم:
الف) همه روایات صحیح السند نیستند؛
ب) برخی از روایات دلالت بر وقوع عقد و نکاح ندارد، همانند روایاتی که دلالت دارد که امام علی(ع) امر نکاح را به عباس واگذار کرده است؛[33] همانگونه که مجلسی به آن تصریح کرده است.
ج) اغتصاب و غصب فرج؛ معلّق بر صحت ادعای تزویج است؛ یعنی بر فرض صحت و وقوع تزویج؛ همانگونه که عامه میگویند: این فرجی است که از ما غصب شده است و تعلیق دلالت بر وقوع نکاح ندارد. مجلسی(ره) میگوید: «معنای حدیث آن است که در ظاهر از ما غصب شد و به گمان مردم، اگر این قصّه صحیح باشد.»[34]
در مورد روایت اوّل در سند آن «جعفر بن محمّد قمی» است که مجهول بوده و مشترک است با جعفر بن محمّد اشعری و جعفر بن محمّد بن عبیدالله، که این دو نیز مجهولند.[35] همچنین در سند آن «قداح» وجود دارد که طبق نصّ رجالیین مهمل بوده؛ از همین رو سند روایت ضعیف است. از حیث دلالت نیز گفته شد احتمال دارد که زید فرزند عمر از امّکلثوم دختر جرول و یا دیگری است.
در مورد روایت دوّم: روش امامان این بود که در اثبات برخی از احکام، به معتقد خصم استدلال میکردند، در صورتی که مخاطب از جمله آنان بود. در این روایت، حضرت درصدد اثابت قضیّه ازدواج امّکلثوم نیستند، بلکه در مقام اثبات حکمی است که مخالف با نظر اهل سنت است، زیرا آنان قائل بودند به این که عده زن شوهر مرده در غیر خانه شوهر جایز نیست. حضرت برای اثبات جواز آن به خبر امکلثوم که اهل سنت نقل میکنند، استدلال کرده است.
در نهایت بر فرض که این توجیهات صحیح نباشد این روایات حمل بر تقیه و تهدید میشود که در برخی روایات نیز به آن تصریح شده است. خصوصاً اینکه در روایات تصریح نشده که امّکلثوم دختر فاطمه زهرا(ع) باشد، ممکن است که از غیر حضرت بوده است. در هر صورت با این همه احتمالات اصل قضیّه و استدلال و تکیه کردن بر آن به عنوان تأیید خلیفه دوّم، امری نادرست است
..........
1. طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462.
2 . مستدرک حاکم، ج 3، ص 142.
3 . بیهقی، سنن الکبری، ج 7، ص 63.
3 . تاریخ بغداد، ج 6، ص 182.
5 . الاستیعاب، ج 4، ص 1954.
6 . اسدالغالبه، ج 5، ص 614.
7 . الاصابه، ج 4، ص 492.
8 . ر.ک: عقیلی، الضعفاء، ج 2، ص 331؛ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، ج 7، ص 1581.
9 . همان، ج 5، ص 337.
10 . الکامل، ج 7، ص 69.
11 . کافی، ج 5، ص 436.
12 . مسائل سرویه، ص 92.
13 . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 464.
14 . مناقب امام علی(ع)، ص 110.
15 . هود (11)، آیه 78.
16 . تزویج علی(ع) بنته من عمر، ص 15.
17 . المسائل السرویة.
18 . ترویج امّکلثوم من عمر، ص 16.
19 . طبقات ابن سعد، ج 6، ص 312.
20 . ابن قتیبه، المعارف، ص 175.
21 . الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء، ص 303.
22 . اعلام النساء، ج 4، ص 250.
23 . تاریخ طبری، ج 3، ص 269؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 28.
24 . ر.ک: الاعصابة، ج 4، ص 491؛ صفة الصفوة، ص 116 و تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 659.
25 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 288.
26 . اسدالغالبه، ج 5، ص 614؛ الاصابه، ج 4، ص 492 و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 4، ص 138.
27 . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 982.
28 . تاریخ موالید الائمه، ص 16؛ نورالابصار، ص 103 و نهایة الارب، ج 20، ص 223.
29 . ابن قتیبه، المعارف، ص 185.
30 . اعیان الشیعه، ج 13، ص 12 (به نقل از طریحی).
31 . همان، ج 6، ص 115.
32 . تهذیب، ج 2، ص 42.
33 . وسائل، ج 20، باب 10، کافی، ج 5؛ ص 346 و مرآة العقول، ج 2، ص 42.
34 . مرآة العقول، ج 2، ص 42.
35 . معجم رجال الحدیث، ترجمه جعفر بن محمّد اشعری.
برخی از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفتهاند: این قضیه از جمله اموری است که دلالت دارد بر این که امام امیرالمؤمنین(ع) از رفتارها و کردارهای خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید میکرده که دخترش را به نکاح او درآورده است. همانگونه که «باقلانی» از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است. اکنون به تفصیل این ماجرا میپردازیم.
روایات قضیه
از جمله اموری که این ماجرا را پیچیده کرده اینکه شیعه و سنّی آن را در مصادر حدیثی خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن را با تفصیل و دقت فراوان نقل میکنند و شیعه امامیه آن را به صورت مجمل یا به عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهای خود نقل کرده است. اینکه به برخی از روایات که در مصادر اهل سنت آمده اشاره میکنیم:
1ـ ابن سعد میگوید: «... عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب را به ازدواج خود درآورد، در حالی که دختری غیربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی که عمر کشته شد و برای او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد.»[1]
2ـ حاکم نیشابوری به سند خود از علی بن حسین نقل میکند: عمر بن خطاب برای خواستگاری امّکلثوم دختر علی(ع) نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی درآورد. علی(ع) فرمود: من او را برای فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشتهام. عمر گفت: باید او را به نکاح من درآوری... آنگاه علی(ع) امّکلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمیگویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج امّکلثوم دختر علی فاطمه. من شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود: هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا(ص) نسب و سبب باشد.»[2]
3ـ بیهقی نیز به سند خود از علی بن الحسین(ع) نقل میکند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع میشود.»[3]
این قضیه را عدهای دیگر، امثال: خطیب بغدادی،[4] ابن عبدالبرّ،[5] ابن اثیر[6] و ابن حجر عسقلانی[7] نقل کردهاند.
بررسی کلّی سندها
1ـ بخاری و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب معروف و مهمّ خود نقل نکردهاند و چه بسیار احادیثی که به همین جهت علمای اهل سنت تضعیف نمودهاند.
2ـ حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتابهای معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.
بررسی سند هر یک از روایات
حاکم نیشابوری در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرک سند آن را منقطع دانسته است؛ همانگونه که بیهقی آن را مرسل میداند. همچنین بیهقی با سندهای دیگری این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است.
ابن سعد نیز حدیث را در الطبقات الکبری به طور مرسل نقل کرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل کرده که در آن «عبدالرحمن بن زید بن اسلم» است که تعداد زیادی از علمای رجال اهل سنت او را تضعیف نمودهاند.[8] همچنین در سند آن «عبدالله بن وهب» وجود دارد که تضعیف شده است.[9]
ابن حجر به سندی دیگر از عطاء خراسانی نقل کرده که ابن عدی و بخاری او را از جمله ضعیفان شمردهاند.[10]
خطیب بغدادی نیز آن را با سندی نقل کرده که در آن احمد بن حسین صوفی، عقبة بن عامر جهنی و ابراهیم بن مهران مروزی وجود دارد که اوّلی تصریح به ضعف او شده، دوّمی را از لشکریان و امیران معاویه ذکر کردهاند و سوّمی نیز مهمل دانسته شده است. در نتیجه میتوان گفت که هیچ یک از روایات، سند معتبری ندارد.
بررسی متون احادیث
با مراجعه به متنهای مختلف احادیث، به برخی از اشکالها اشاره میکنیم:
1ـ تهدید و ارعاب
از برخی روایات استفاده میشود که خواستگاری با تهدید و ارعاب بوده است.
کلینی از امام صادق(ع) در مورد ازدواج امّکلثوم نقل میکند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری درآمد... .»[11]
شیخ مفید(ره) میفرماید: «امیرالمؤمنین(ع) به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روی ضرورت، و ناچاری تن به این امر داد و همانگونه که در جای خود گفتهایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع میکند؛ خداوند متعال میفرماید: (اِلاّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْیِمانِ.)[12]
ابن سعد نقل میکند که علی(ع) در جواب خواستگاری عمر فرمود: او دختری کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ نداری که مرا از این کار منع کنی و من میدانم که چرا او ار به نکاحم درنمیآوری... .[13]
ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل میکند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزی بر اصرار این خواستگاری وادار نکرد، مگر آن که از رسول خدا شنیدم... .[14]
از این حدیث استفاده میشود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد.
از برخی متون تاریخی نیز استفاده میشود خواستگاری به پیشنهاد و تأکید «عمرو بن عاص» بوده است.
شیخ مفید(ره) میفرماید: «ضرورت، هرگاه انسان را به نکاح و دختر دادن به گمراه بکشاند، در صورتی که او اظهار به کلمه اسلام دارد، کراهت برطرف شده و نکاح جایز میشود. این ماجرا از قضیه لوط تعجبانگیزتر نیست. حضرت لوط(ع) به آنان پیشنهاد کرد: هر کدام از دخترانش را میخواهند به نکاح خود درآورند، با آن که آنان کافر و گمراه بودند خداوند از قول او میفرماید: (هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ)؛[15] «اینان دختران من هستند و برای شما پاکترند».[16]
همو در جایی دیگر مینویسد: «بر فرض صحّت اصل قضیه، برای آن دو توجیه هست که هر دو با مذهب شیعه در گمراهی سابقین بر امام علی(ع)، منافاتی ندارد:
الف) نکاح طبق ظاهر اسلام صورت گرفته که عبارت است از: شهادتین، نماز به سمت قبله و اقرار به تمام شریعت. اگرچه افضل آن است با کسی ازدواج شود که به ولایت اعتقاد دارد، نه آن که به ظاهرِ اسلام، گمراهی را اضافه کرده، لکن تا حدّی که او را از اسلام خارج نکند. ولی اگر ضرورت، کسی را مجبور به نکاح با انسان گمراه وادار کند، در صورتی که اظهار به کلمه شهادتین دارد، کراهت از آن برطرف میشود و چیزی که در حال اختیار مکروه بوده، جایز میگردد. امیرالمؤمنین(ع) احتیاج به تألیف قلوب و حفظ خونها داشت؛ از همین رو ملاحظه کرد که اگر بخواهد با این امر مخالفت کند، در دین و دنیای مردم فساد ایجاد خواهد شد، لذا به درخواست او جامه عمل پوشانید.
ب) نکاح و ازدواج با گمراه ـ همانند کسی که منکر امامت بوده و آن را برای کسی میداند که استحقاقش را ندارد ـ حرام است، مگر در صورتی که انسان بر دین و جانش بترسد؛ همانگونه که اظهار کلمه کفر ـ که ضد کلمه ایمان است ـ در همین صورت جایز است و خوردن مردار و گوشت خوک هنگام ضرورت حلال میگردد، اگرچه در صورت اختیار، حرام است. در جای خود به اثبات رسیده که ضرورتها، محذورات و محرمات را مباح میکند؛ همانگونه که حضرت لوط(ع) دخترانش را بر کافران قومش عرضه کرد. همچنین رسول خدا(ص) در زمان جاهلیت، دو نفر از دخترانش را به دو کافر تزویج نمود.»[17]
و نیز میفرماید: «رسول خدا(ص) قبل از بعثت، دو نفر از دخترانش را یکی به نکاح عتبةبن ابی لهب و دیگری را به نکاح ابی العاص بن ربیع درآورد و بعد از بعثت، آنان را از شوهرانشان جدا نمود. عقبه بر کفر از دنیا رفت، ولی ابوالعاص بعد از جدایی اسلام آورده و دوباره به نکاح اول بازگشت... .»[18]
2ـ اضطراب در متن حدیث
احادیث مضطرب است و میدانیم که اضطراب متن از جمله اموری است که حدیث را از حجّیت و اعتبار ساقط میکنند. در برخی از روایات آمده است: امیرالمؤمنین متولّی عقد دخترش شد. دستهای دیگر میگوید: عباس متولّی آن شد. در بعضی آمده است: عقد بعد از تهدید عمر انجام گرفت. عدهای دیگر میگوید: عقد با اختیار و میل و رغبت امام صورت گرفت. در دستهای از روایات آمده است: عمر از او صاحب بچهای شد که نامش را «زید» نهاد. برخی دیگر میگوید: عمر قبل از مباشرت با وی، کشته شد. در دستهای از روایات آمده است: زید بن عمر نسل داشته است. در برخی دیگر آمده است: زید بن عمر نسلی از خود به جای نگذاشت. بعضی میگوید: زید و مادرش، امکلثوم کشته شدند. در دستهای از روایات آمده است: مادر زید پس از مرگ وی زنده بود. در برخی منابع ذکر شده است: عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد. عدهای دیگر مهر او را چهار هزار درهم نوشتهاند و گروهی نیز آن را پانصد درهم نقل کردهاند.
3ـ تناسب نداشتن سنّ عمر با امکلثوم
فقیهان در بحث نکاح، کفو و همانند بودن بین زن و مرد را شرط میدانند، و حال آنکه میدانیم هیچ تناسبی بین این دو از نظر سنّ نبوده، زیرا در برخی از احادیث آمده که علی(ع) به عمر فرمود: او صغیره است... و در بعضی دیگر آمده که حضرت(ع) فرمود: او صبیّه است.[19]
4ـ ام کلثوم دختر ابیبکر
از برخی تواریخ استفاده میشود که ابیبکر دختری به نام «امّکلثوم» داشت که عمر از وی خواستگاری کرد. از همین رو ممکن است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمؤمنین نسبت دادهاند.
ابن قتیبه در «المعارف» میگوید:
«عمر هنگام خواستگاری از امّکلثوم دختر ابیبکر، وی را نزد عایشه برد. عایشه آن را قبول کرد، ولی امکلثوم از عمر کراهت داشت....»[20]
عمری موصلی نیز این قصه را در کتاب الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء[21] و نیز عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء[22] نقل کرده است.
5ـ امکلثوم دختر جرول
برخی از مورخان مادر زید بن عمربن خطاب را امّکلثوم دختر جرول دانستهاند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که آن را به دختر امیرالمؤمنین(ع) نسبت دهند.
طبری میگوید: مادرِ زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، امّکلثوم دختر جرول بوده است که اسلام بین او و عمر جدایی انداخت.»[23]
اغلب مورخان موضوع ازدواج امّکلثوم، دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیّت نقل کردهاند.[24]
6ـ تنافی قضیه با ثوابت شریعت
با مراجعه به برخی از روایات پی میبریم یا عمر بن خطاب به مسائل شریعت بیتوجه بوده یا این که اصل قصّه دروغ است.
خطیب بغدادی نقل میکند: قبل از ازدواج، علی(ع) به امکلثوم دختر فاطمه امر کرد که خود را زینت کند؛ آنگاه نزد عمر فرستاد. عمر هنگامی که او را دید به سویش حرکت کرده و به ساق پایش دست کشید و گفت: به پدرت بگو: راضی هستم. وقتی او (امکلثوم) نزد علی(ع) آمد، حضرت فرمود: عمر چه گفت: عرض کرد: مرا به سوی خود خواند و بوسید و هنگامی که ایستادم ساق پایم را گرفت.
این ماجرا با غیرت امیرالمؤمنین(ع) سازگاری ندارد، زیرا چگونه حضرت دخترش را قبل از ازدواج به دست کسی میسپارد که هیچ حدود شرعی را مراعات نمیکند. از همین رو سبط بن جوزی بعد از آنکه این قصه را از جدّش صاحب کتاب المنتظم نقل میکند، قبیح شمرده و میگوید: «جدّم در کتاب المنتظم ذکر کرده که علی دخترش امّکلثوم را به سوی عمر فرستاد تا او را ببیند، عمر ساقش را بالا زده و با دستش مسّ کرد. آنگاه میگوید: سخن من این است که اگر به جای او (امّکلثوم) زن کنیزی بود، به خدا سوگند! این عمل قبیح بود، زیرا به اجماع مسلمین لمس زن جایز نیست، تا چه رسد به عمر که این عمل از وی صادر شده باشد.»[25]
در برخی از روایات آمده است: «... امّکلثوم با او برخورد شدیدی کرد و فرمود: چگونه این کارها را انجام میدهی؟ اگر امیر و خلیفه مؤمنین نبودی، دماغت را خرد میکردم. آنگاه از منزلش بیرون آمده، نزد پدر رفت و بعد از ذکر جریان عرض کرد: ای پدر مرا نزد پیرمرد پستی فرستادی... .»[26]
این احمتمال نیز هست که عمر در مورد مسائل شهوانی اختیاری از خود نداشته است، لذا از او رسیده که میگفت: «در من از جاهلیت چیزی جز مسئله نکاح باقی نمانده است... .»[27]
7ـ امّکلثوم از غیر زهرا(ع)
اهل سنت اصرار زیادی دارند که عمر از امّکلثوم دختر علی و فاطمه(ع)، خواستگاری کرده است؛ تا اینکه برای او سببی به رسول خدا(ص) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده میشود که حضرت علی(ع) دختری دیگر به نام «امّکلثوم» از غیر حضرت زهرا(ع) داشته است: برخی از مورخان در اینباره میگویند: «علی(ع) دو دختر به نام زینب صغری و امّکلثوم صغری داشته که هر دوی آنها از امّولد بودهاند.»[28]
ابن قتیبه نیز امکلثوم را دختر امام علی(ع) دانسته و میگوید: مادر او امّولد و کنیز بوده است.[29]
طریحی نیز میگوید: «امّکلثوم زینب صغری دختر امیرالمؤمنین(ع) است که با برادرش حسین(ع) در کربلا بود. مشهور بین اصحاب آن است که عمر بن خطاب او را به زور به نکاح خود درآورد. همانگونه که سید مرتضی در رسالهای بر آن اصرار دارد و قول صحیحتر را ـ به جهت روایات مستفیضه ـ همین میداند.»[30]
روایات شیعه
علما و محدثان شیعه این قضیه را با مضامین مختلف و با سندهای صحیح و ضعیف نقل کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1ـ کلینی به سند خود از امام صادق(ع)، درباره ازدواج امّکلثوم نقل میکند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری در آمد...»
2ـ همو به سند خود از امام صادق(ع) نقل میکند: از حصرت سؤال شد: آیا زنی که شوهرش مرده است، در خانه خود عدّه وفات بگیرد یا هر کجا که میخواهد؟ حضرت فرمود: «هرکجا که میخواهد، زیرا علی(ع) بعد از وفات عمر، امّکلثوم را به خانه خود برد.»[31]
3ـ شیخ طوسی(ره) به سند خود از امام باقر(ع) نقل میکند: امّکلثوم دختر علی(ع) و فرزندش زید بن عمر بن خطاب در یک ساعت از دنیا رفتند... .[32]
در توجیه این روایات و روایات دیگر میگوییم:
الف) همه روایات صحیح السند نیستند؛
ب) برخی از روایات دلالت بر وقوع عقد و نکاح ندارد، همانند روایاتی که دلالت دارد که امام علی(ع) امر نکاح را به عباس واگذار کرده است؛[33] همانگونه که مجلسی به آن تصریح کرده است.
ج) اغتصاب و غصب فرج؛ معلّق بر صحت ادعای تزویج است؛ یعنی بر فرض صحت و وقوع تزویج؛ همانگونه که عامه میگویند: این فرجی است که از ما غصب شده است و تعلیق دلالت بر وقوع نکاح ندارد. مجلسی(ره) میگوید: «معنای حدیث آن است که در ظاهر از ما غصب شد و به گمان مردم، اگر این قصّه صحیح باشد.»[34]
در مورد روایت اوّل در سند آن «جعفر بن محمّد قمی» است که مجهول بوده و مشترک است با جعفر بن محمّد اشعری و جعفر بن محمّد بن عبیدالله، که این دو نیز مجهولند.[35] همچنین در سند آن «قداح» وجود دارد که طبق نصّ رجالیین مهمل بوده؛ از همین رو سند روایت ضعیف است. از حیث دلالت نیز گفته شد احتمال دارد که زید فرزند عمر از امّکلثوم دختر جرول و یا دیگری است.
در مورد روایت دوّم: روش امامان این بود که در اثبات برخی از احکام، به معتقد خصم استدلال میکردند، در صورتی که مخاطب از جمله آنان بود. در این روایت، حضرت درصدد اثابت قضیّه ازدواج امّکلثوم نیستند، بلکه در مقام اثبات حکمی است که مخالف با نظر اهل سنت است، زیرا آنان قائل بودند به این که عده زن شوهر مرده در غیر خانه شوهر جایز نیست. حضرت برای اثبات جواز آن به خبر امکلثوم که اهل سنت نقل میکنند، استدلال کرده است.
در نهایت بر فرض که این توجیهات صحیح نباشد این روایات حمل بر تقیه و تهدید میشود که در برخی روایات نیز به آن تصریح شده است. خصوصاً اینکه در روایات تصریح نشده که امّکلثوم دختر فاطمه زهرا(ع) باشد، ممکن است که از غیر حضرت بوده است. در هر صورت با این همه احتمالات اصل قضیّه و استدلال و تکیه کردن بر آن به عنوان تأیید خلیفه دوّم، امری نادرست است
..........
1. طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462.
2 . مستدرک حاکم، ج 3، ص 142.
3 . بیهقی، سنن الکبری، ج 7، ص 63.
3 . تاریخ بغداد، ج 6، ص 182.
5 . الاستیعاب، ج 4، ص 1954.
6 . اسدالغالبه، ج 5، ص 614.
7 . الاصابه، ج 4، ص 492.
8 . ر.ک: عقیلی، الضعفاء، ج 2، ص 331؛ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، ج 7، ص 1581.
9 . همان، ج 5، ص 337.
10 . الکامل، ج 7، ص 69.
11 . کافی، ج 5، ص 436.
12 . مسائل سرویه، ص 92.
13 . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 464.
14 . مناقب امام علی(ع)، ص 110.
15 . هود (11)، آیه 78.
16 . تزویج علی(ع) بنته من عمر، ص 15.
17 . المسائل السرویة.
18 . ترویج امّکلثوم من عمر، ص 16.
19 . طبقات ابن سعد، ج 6، ص 312.
20 . ابن قتیبه، المعارف، ص 175.
21 . الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء، ص 303.
22 . اعلام النساء، ج 4، ص 250.
23 . تاریخ طبری، ج 3، ص 269؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 28.
24 . ر.ک: الاعصابة، ج 4، ص 491؛ صفة الصفوة، ص 116 و تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 659.
25 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 288.
26 . اسدالغالبه، ج 5، ص 614؛ الاصابه، ج 4، ص 492 و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 4، ص 138.
27 . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 982.
28 . تاریخ موالید الائمه، ص 16؛ نورالابصار، ص 103 و نهایة الارب، ج 20، ص 223.
29 . ابن قتیبه، المعارف، ص 185.
30 . اعیان الشیعه، ج 13، ص 12 (به نقل از طریحی).
31 . همان، ج 6، ص 115.
32 . تهذیب، ج 2، ص 42.
33 . وسائل، ج 20، باب 10، کافی، ج 5؛ ص 346 و مرآة العقول، ج 2، ص 42.
34 . مرآة العقول، ج 2، ص 42.
35 . معجم رجال الحدیث، ترجمه جعفر بن محمّد اشعری.
Categories:
Persian - فارسی
0 comments:
Post a Comment
براہ مہربانی شائستہ زبان کا استعمال کریں۔ تقریبا ہر موضوع پر 'گمنام' لوگوں کے بہت سے تبصرے موجود ہیں. اس لئےتاریخ 20-3-2015 سے ہم گمنام کمینٹنگ کو بند کر رہے ہیں. اس تاریخ سے درست ای میل اکاؤنٹس کے ضریعے آپ تبصرہ کر سکتے ہیں.جن تبصروں میں لنکس ہونگے انہیں فوراً ہٹا دیا جائے گا. اس لئے آپنے تبصروں میں لنکس شامل نہ کریں.
Please use Polite Language.
As there are many comments from 'anonymous' people on every subject. So from 20-3-2015 we are disabling 'Anonymous Commenting' option. From this date only users with valid E-mail accounts can comment. All the comments with LINKs will be removed. So please don't add links to your comments.